جدول جو
جدول جو

معنی ساطع شدن - جستجوی لغت در جدول جو

ساطع شدن
درخشیدن، تابیدن، پراکنده شدن، منتشر شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
منع کردن، جلوگیری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضایع شدن
تصویر ضایع شدن
تباه شدن، نابود شدن، بیهوده شدن
فرهنگ فارسی عمید
(نُ / نِ / نَ دَ)
قطع حاصل کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از طالع شدن
تصویر طالع شدن
بر دمیدن بر آمدن طلوع کردن برآمدن (آفتاب یا ستاره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وازع شدن
تصویر وازع شدن
باز داشتن پیش گرفتن مانع شدن جلوگیر شدن: (بارها گفتم بگویم نکته ای حال خویش چین ابروی توام هر بار وازع میشود) (کمال اسمعیل)
فرهنگ لغت هوشیار
رخ دادن در جایی شدن پروا یافتن رخ دادن ظاهرشدن روی دادن بوقوع پیوستن: (ذکر احوالی که درآن مدت واقع شد)، ممکن شدن مجالی پیداشدن: (دلم پاک است چشمم پاک ای محرم سرت گردم اگر واقع شود این حرفها خاطر نشانش کن خ) (صوفی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافع شدن
تصویر نافع شدن
نافع آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
برنده شدن برندگی در رفتار، آور داشتن (آور یقین) قطع حاصل کردن یقین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خرسند گشتن خرسند شدن به بهره خویش کم خواستن راضی شدن ببهره خود خردسند گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاطی شدن
تصویر قاطی شدن
مخلوط شدن، بیکدیگر پیچیدن دو تن کشتی گیر مقابل سوار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاطل شدن
تصویر عاطل شدن
فرغیشیدن اکاریدن
فرهنگ لغت هوشیار
باز داشتن جلوگیری کردن منع کردن: هیچ چیزکه مانع شود در رفتن راه نبود
فرهنگ لغت هوشیار
کراشیدن تباهیدن پوسیدن گندیدن تباه شدن نابود شدن، بی فایده شدن بیهوده گشتن، فرو گذاشته شدن، مهمل گشتن بیکار گشتن، گم شدن، گندیده شدن (تخم مرغ و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شایع شدن
تصویر شایع شدن
منتشر گشتن فاش گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابع شدن
تصویر تابع شدن
بنده و فرمانبردار گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
فرود افتادن، افگانگی، ستردگی ساقط کردن دور افکندن، بر کنار کردن افتادن فرو افتادن، زایل شدن نابود گشتن، حذف شدن (اسم از دفتر و مانند آن)، نا مذکور ماندن (در درج کلام)، یا ساقط شدن بچه افتادن بچه ناتمام از شکم مادر. یا ساقط شدن تکلیف ادا شدن تکلیف رفع تکلیف. یا ساقط شدن حق ادا شدن حق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکت شدن
تصویر ساکت شدن
خاموش کردن آرام گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکن شدن
تصویر ساکن شدن
مستقر شدن، جای گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطل شدن
تصویر باطل شدن
فاسد شدن، تباه گشتن، هیچ شدن، ناچیز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساقط شدن
تصویر ساقط شدن
((~. شُ دَ))
افتادن، حذف شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تابع شدن
تصویر تابع شدن
((~. شُ دَ))
پیرو شدن، بنده و فرمانبردار گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساطع کردن
تصویر ساطع کردن
برافشاندن، افشاندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساکن شدن
تصویر ساکن شدن
Dwell
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
Hinder, Impede, Obstruct
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
dificultar, impedir, obstruir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ساکن شدن
تصویر ساکن شدن
жить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ساکن شدن
تصویر ساکن شدن
wohnen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
utrudniać, przeszkadzać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ساکن شدن
تصویر ساکن شدن
жити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
препятствовать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ساکن شدن
تصویر ساکن شدن
mieszkać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
перешкоджати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ساکن شدن
تصویر ساکن شدن
居住
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
belemmeren
دیکشنری فارسی به هلندی