رخ دادن در جایی شدن پروا یافتن رخ دادن ظاهرشدن روی دادن بوقوع پیوستن: (ذکر احوالی که درآن مدت واقع شد)، ممکن شدن مجالی پیداشدن: (دلم پاک است چشمم پاک ای محرم سرت گردم اگر واقع شود این حرفها خاطر نشانش کن خ) (صوفی)
رخ دادن در جایی شدن پروا یافتن رخ دادن ظاهرشدن روی دادن بوقوع پیوستن: (ذکر احوالی که درآن مدت واقع شد)، ممکن شدن مجالی پیداشدن: (دلم پاک است چشمم پاک ای محرم سرت گردم اگر واقع شود این حرفها خاطر نشانش کن خ) (صوفی)
کراشیدن تباهیدن پوسیدن گندیدن تباه شدن نابود شدن، بی فایده شدن بیهوده گشتن، فرو گذاشته شدن، مهمل گشتن بیکار گشتن، گم شدن، گندیده شدن (تخم مرغ و مانند آن)
کراشیدن تباهیدن پوسیدن گندیدن تباه شدن نابود شدن، بی فایده شدن بیهوده گشتن، فرو گذاشته شدن، مهمل گشتن بیکار گشتن، گم شدن، گندیده شدن (تخم مرغ و مانند آن)
فرود افتادن، افگانگی، ستردگی ساقط کردن دور افکندن، بر کنار کردن افتادن فرو افتادن، زایل شدن نابود گشتن، حذف شدن (اسم از دفتر و مانند آن)، نا مذکور ماندن (در درج کلام)، یا ساقط شدن بچه افتادن بچه ناتمام از شکم مادر. یا ساقط شدن تکلیف ادا شدن تکلیف رفع تکلیف. یا ساقط شدن حق ادا شدن حق
فرود افتادن، افگانگی، ستردگی ساقط کردن دور افکندن، بر کنار کردن افتادن فرو افتادن، زایل شدن نابود گشتن، حذف شدن (اسم از دفتر و مانند آن)، نا مذکور ماندن (در درج کلام)، یا ساقط شدن بچه افتادن بچه ناتمام از شکم مادر. یا ساقط شدن تکلیف ادا شدن تکلیف رفع تکلیف. یا ساقط شدن حق ادا شدن حق